جدول جو
جدول جو

معنی بلند کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بلند کردن
برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
فرهنگ فارسی عمید
بلند کردن(مُ لَ)
برداشتن. (ناظم الاطباء). برداشتن چیزی و بالا بردن. (فرهنگ فارسی معین). رفع، چون بلند کردن چیزی را از زمین. (یادداشت مرحوم دهخدا). از جای برداشتن. از جای برگرفتن:
آتشی کاب را بلند کند
برتن خویش ریشخند کند.
سنائی.
لغت نامه دهخدا
بلند کردن
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
فرهنگ لغت هوشیار
بلند کردن((~. کَ دَ))
برداشتن و بالا بردن، دزدیدن
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
فرهنگ فارسی معین
بلند کردن
بالا بردن، بر داشتن، دزدیدن، ر بودن، کش رفتن، بیدار کردن، کسی را برای مباشرت بردن، شدت دادن، رساتر کردن، ایجاد کردن، برپا کردن، برکنار کردن، خلع کردن، عزل کردن، معزول کردن، رشد دادن، طویل کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بلند کردن
ارفع
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بلند کردن
Heave, Hoist, Lift
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بلند کردن
soulever, hisser
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بلند کردن
sollevare, alzare
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بلند کردن
поднимать
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به روسی
بلند کردن
heben, hissen
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
بلند کردن
піднімати
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بلند کردن
podnosić
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
بلند کردن
举起 , 升起
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به چینی
بلند کردن
তোলা , উত্তোলন করা
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
بلند کردن
اٹھانا , بلند کرنا
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به اردو
بلند کردن
levantar, izar
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بلند کردن
kuinua
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بلند کردن
kaldırmak
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بلند کردن
들어올리다 , 올리다 , 들다
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
بلند کردن
持ち上げる , 上げる
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بلند کردن
levantar, içar
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بلند کردن
उठाना
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به هندی
بلند کردن
mengangkat
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بلند کردن
ยก
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
بلند کردن
heffen, hijsen, tillen
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
بلند کردن
להרים
تصویری از بلند کردن
تصویر بلند کردن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بند کردن
تصویر بند کردن
در بند کردن، چسباندن، چیزی را به چیز دیگر آویزان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سربلند کردن
تصویر سربلند کردن
کنایه از سربلند گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(نَءْدْ)
فخر فروختن. تکبر کردن:
همان ننگ مردان که تندی کنند
ابر تنگدستان بلندی کنند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مَ ثِ)
راضی و خشنود شدن. (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بند کردن
تصویر بند کردن
اسیر کردن، دربند کردن، چسباندن
فرهنگ لغت هوشیار
برداشته و بالا برده، برافراشته (بنا و مانند آن)، راست کرده (قد و قامت)، آماده کرده برای مباشرت، دزدیده، بزرگ کرده نواخته تربیت کرده، دراز کرده، بر خیزانیده، بیدار کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسند کردن
تصویر بسند کردن
کفایت کردن، راضی شده خشنود شده. کفایت کردن، راضی شدن خشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سر برافراشتن، قیام کردن، شوریدن، شورش کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد