برداشتن. (ناظم الاطباء). برداشتن چیزی و بالا بردن. (فرهنگ فارسی معین). رفع، چون بلند کردن چیزی را از زمین. (یادداشت مرحوم دهخدا). از جای برداشتن. از جای برگرفتن: آتشی کاب را بلند کند برتن خویش ریشخند کند. سنائی.
برداشتن. (ناظم الاطباء). برداشتن چیزی و بالا بردن. (فرهنگ فارسی معین). رفع، چون بلند کردن چیزی را از زمین. (یادداشت مرحوم دهخدا). از جای برداشتن. از جای برگرفتن: آتشی کاب را بلند کند برتن خویش ریشخند کند. سنائی.
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
برداشته و بالا برده، برافراشته (بنا و مانند آن)، راست کرده (قد و قامت)، آماده کرده برای مباشرت، دزدیده، بزرگ کرده نواخته تربیت کرده، دراز کرده، بر خیزانیده، بیدار کرده
برداشته و بالا برده، برافراشته (بنا و مانند آن)، راست کرده (قد و قامت)، آماده کرده برای مباشرت، دزدیده، بزرگ کرده نواخته تربیت کرده، دراز کرده، بر خیزانیده، بیدار کرده